در خصوص نظریه تکاملی داروین و این که با اسلام منافات یا انطباق دارد توضیح دهید. (کاربران متفاوت از تهران/تبریز/اتاوا و منچستر) - تکرار به جهت تقاضا
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): بدیهی است که در یک مجال کوتاه نمیتوان «نظریه داروین» را حتی به صورت خلاصه توضیح جامعی داد، چه رسد به نقد آن. اما تا همین قدر که همگان آشنایی دارند، نظریه داروین مبتنی بر این است که «سیستمهای خلقت»، از جهش «سیستمهای مادون» خود پیدایش یافتهاند که مثال معروف آن پیدایش انسان از تکامل میمون یا شامپانزه میباشد.
الف - دانشپژوهان گرامی دقت داشته باشند که هیچ نظریهای تا به صورت علمی به اثبات نرسد، از محدودهی «فرضیه» بیرون نمیرود و یک کشف یا دادهی علمی محسوب نمیگردد و نظریه داروین نیز چون به هیچ وجه به اثبات علمی نرسیده است، در حد همان «فرضیه» و «گزاره» باقی مانده است. یعنی هنوز جای دارد که دانشمندان در این مورد تحقیق کنند که آیا کلّ یا بخشهایی از آن قابل اثبات هست یا خیر؟ و البته اگر اثبات شود که فرضیه غلط است، فقط در حد یک فرضیه غلط در اعصار گذشته ثبت میگردد. لذا اصلاً معنا و مفهومی ندارد که ما یک «فرضیه»ی اثبات نشده را یک دستآورد عملی فرض کنیم و سپس بدین بپردازیم که آیا با معارف اسلامی منافات دارد یا ندارد.
ب – در این که سیستمهای خلقتی یا به تعبیر دیگری طبقات خلقت متفاوت هستند و هر طبقهای کف و سقفی دارد و کف هر طبقهی فوقانی، سقف طبقهی مادون قرار دارد، هیچ تردیدی نیست. چنان چه گفتهاند، سقف جامدات مرجان است – سقف گیاهان نخل است که مذکر و مؤنث دارد و اگر سر آن قطع شود میمیرد – سقف حیوانات میمون و آن هم نوع شامپانزه است که بسیار باهوشتر است – و خلاصه انسان که سقف خلقت و آخرین و کاملترین سیستم است و حد ندارد. پس بالعکس: کف انسان همان سقف حیوان – کف حیوان همان سقف گیاه و کف گیاه همان سقف جامدات است، تردیدی نیست و حرف جدیدی هم نیست:
مولوی این طبقات را به نظم آورده و میسراید:
از جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم ز حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم! کِی ز مُردن کم شدم
جمله دیگر بمیرم از بشر تا برآرم از ملائک بال و پر
از ملک هم بایدم جَستن ز جو کل شئ هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک پران شوم آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کانا الیه راجعون
اما جهش (Mutation) از مرحله مادون به مرحله بالاتر، که داروین آن را به فقط به صورت یک کلمه برای اتصال حلقات به یک دیگر مطرح کرده بود، نه تنها اثبات نشده، بلکه کاملاً نفی شده است.
ج – والاس (Wallace) میگوید: داروین از تفاوتهاى عمده و اساسى بين انسان و اجداد حيوانى مورد ادعا (ميمون) غافل بوده است که از جمله آنان عبارتند از:
ج/1. فاصله عميق ميان مغز و قواى دماغى انسان و ميمون؛
ج/2. تمايز زبانى آشكار بين انسان و ميمون؛
ج/3. استعداد و توانايى آفرينش هنرى در انسان.
فیزیکو (Phisico)، طبيعى دان آلمانى و متخصص در تاريخ طبيعى انسان (Antropology) میگوید: «پيشرفتهاى محسوسى كه علم تاريخ طبيعى انسان نموده ، روز به روز خويشاوندى انسان و ميمون را دورتر مىسازد».
به طور کلی منقدین علمی نظریهی اثبات نشده داروین میگویند:
یک – چون سلسله مراتب خلقتی هم چنان در طبیعت هست، پس نظریه پیدایش سیستمهای بالاتر از تکامل جهشی سیستمهای مادون، علمی نیست. مضافاً بر این که به هیچ وجه تجربه نشده و قابل آزمایش و اثبات نیز نمیباشد.
دو – اگر این فرضیه یک قانون علمی باشد، باید هم چنان ادامه داشته باشد، یعنی گیاهان در اثر رشد و جهش تکاملی حیوان شوند و حیوانات نیز انسان شوند، در صورتی که هیچ وقت چنین چیزی اتفاق نیافتاده و نمیافتد.
سه – آیا فقط نوعی از میمون به سبب تکامل جهشی انسان شده است، یا این یک قانون علمی در تکامل تدریجی است؟ اگر قانون باشد، لازم میآید که موش، شیر، اسب و الاغ نیز در سیر تکاملی خود، دست کم میمون شوند.
چهار – البته که تکامل موجودات، در نوع خود و با توجه به محیط زیست آنها انکار ناپذیر است، مانند تغییر در دست و پا و حتی قامت در حیوانات و یا انسانها، اما جهش و تحول نه معقول است، نه علمی است و نه واقعی و هیچ گاه نمونهای از آن مشاهده نشده است.
پنج - نظریه تکامل داروین قبل از کشف علم ژنتیک بوده و پس از کشف علم ژنتیک، نظریه داروین به طور کلی و به لحاظ علمی رد شده قلمداد میشود و نئو داروینیسم نیز اشکالات نظریه داروین را آشکار ساخته است.
شش - نظریه داروین شباهت انسان را فقط در جنبه جسمی و فیزیکی با حیوان مد نظر دارد زیرا هر دو به دلیل حرکت، دارای ابزار حرکت (اندام) و خود کنترلی هستند که در حیوانها به غریزه تعبیر میگردد، ولی انسان دارای خودآگاهی، ناطقیت برگرفته از منطق، خلاقیت الهام گرفته از خالقیت، معنویت، اخلاق، هنر، عشق و... میباشد که از روح انسانی او نشأت میگیرند که نرم افزار و سیستم عامل، وجودی اوست.
هفت – در نظریه داروین، این جهش تکاملی فرضی، باید در میلیونها سال پیش اتفاق افتاده باشد، نه تنها در طی این مدت، دیگر هیچ نوع میمونی تکامل نیافت و انسان نشد، بلکه انسانشناسی طبیعی از طرق گوناگون اثبات کرده است که از عمر انسان به شکل فعلی، نمیتواند بیش از ده هزار سال گذشته باشد.
د – با توجه به اثبات نشدن نظریهداروین از یک سو و نیز رد شدن علمی آن از سوی دیگر، حال ما چه اصراری داریم که این نظریه را (به خاطر تبلیغات غربی)، یک علم اثباتی در نظر بگیریم و دائم بحث کنیم که مغایرت و یا انطباق آن با معارف اسلامی در این زمینه چگونه است؟
ﻫ – هر چند که نظریه یا فرضیه داروین دیگر به صورت علمی ردّ شده است، اما اگر به فرض (محال) اثبات هم شود، هیچ منافاتی با معارف اسلامی ندارد.
دقت شود که مطالعه طولی خلقت که روش مطالعاتی در جهانبینی مادی است، همیشه چون کهنه کتابی است که اول و آخرش افتاده است. مثلاً تعریف میکند که از خاک گیاه رویید و حیوانات پدید آمدند – از آنها مواد غذایی برای انسان پدید آمد – مواد غذایی نیز به خون مبدل گردید – خون نیز به نطفه و نطفه به جنین و جنین به انسان زندهای که پس از مدتی عمر میمیرد و دوباره به خاک بر میگردد. اما این که «چه کسی این خلقت و تحولات را به وجود آورد – چه کسی این مراحل را ربوبیت کرد و چرا؟» هیچ گاه مطرح نیست.
پس، همانطور که کشف مراحل خلقت انسان (چنان چه در سوره المؤمنون، مرحله به مرحله آمده است)، نه تنها منافاتی با معارف اسلامی ندارد، بلکه روشنگر و مبین آن است، کشف هیچ مرحلهی علمی دیگر نیز منافاتی نخواهد داشت. البته به شرطی که کشف علمی باشد، نه نظریه یا فرضیهی اثبات نشده و حتی رد شده است.
- تعداد بازدید : 50263
- 21 مهر 1392
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون اندیشه و مباحث نظری داروین