السلام علیک یا غریب الغربا، یا علی بن موسی الرضا؛
سالروز شهادت ثامن الائمه، حضرت امام رضا، غریب الغربا را به همه عاشقان ولایت تسلیت عرض مینمایم.
به راستی چرا امام رضا علیهالسلام را «غریب الغربا» مینامند؟
اگر چه ایشان نیز ترور شده و مظلومانه به شهادت رسیدند، اما ظواهر امر غربت خاصی را نشان نمیدهد! پس ماجرا چیست؟
غربت را دوری از وطن معنا کردهاند، اما باید توجه داشت که اولاً وطن کجاست و ثانیاً این دوری یعنی چه؟
*- بر اساس همین تعریف، دور کردن آن حضرت علیهالسلام، از سرزمین وحی، از مکه و مدینه و از کنار قبر جدش رسول اکرم صلواتالله علیه و آله، مادرش فاطمه زهراء علیهاالسلام و اجدادش امام حسن مجتبی و امام سجاد و امام باقر علیهمالصلوة و السلام، هر چند بسیار سخت و سنگین است، اما این تازه اولین گام این غربت و اولین ظهور آن میباشد.
**- مرحله بعد، دور کردن ایشان از خانه و کاشانه بود که هرچند وطن کوچکتری است، اما غربتی اندوهبار و طاقتفرسایی را بر انسان تحمیل میکند. جمع خانواده، موجب «تسکین» است و دوری از خانواده، انسان را هر چند انسان به سفری خوش رفته باشد غریب میکند، چه رسد به تبعید اجباری و زندان و اسارت.
***- مرحله بالاتر غربت، «تنهایی در انبوه جمعیت است»، امام را به اسارت ببرند، اما خاندان، دوستان و اطرافیان خوشحال باشند که برای حکومت و یا دست کم «ولایت عهدی» میرود! چه غربتی از این بالاتر که امام در جوار حرم اجدادش و در میان خانواده، شیعیان، محبین و دوستان باشد، اما وقتی او را میبرند، دیگران چنان فریب خورده باشند که بگویند «الحمدلله»، و یک نفر برای نگهداشتن او و آگاه کردن دیگران قیام نکند؟!
چه غربت سنگینی است برای آن که خود حقیقت را میداند، اما دیگران شرایط را درک نمیکنند و چقدر اندوهبار است که خود وقت خروج از خانه بر گردد و روضهی خود را بخواند و به اهل و عیال بگوید که پس از رفتنم برای من مجلس عزا برپا کنید، چرا که این سفر مرگ است و بازگشتی در آن نیست.
****- غربت بالاتر، غریبی در میان خواص و دوستان، از محبین، مؤمنین و علمای مدعی است. این غربت، از سایر غربتها، برای یک امام و یک رهبر سنگینتر است، چرا که نزدیکتر از خواص به ولایت کیست؟ خواص هستند که باید ضمن علم، تقوا و اخلاص، شعور و بصیرت داشته باشند و به ویژه در شرایط سخت، فضای اختناق، جوّ تخریب، تحریف و فتنه و جنگ، همچون عمّار، مالک اشتر، کمیل و یارات ابا عبدالله الحسین علیهالسلام، در کنار و اطراف امام قرار گیرند – رابط امام با امّت باشند و با حضور به موقع در صحنه، زمینه و شرایط را برای تحقق تدابیر امام در نجات دین و امّت مساعد نمایند.
پدر بزرگوار امام رضا علیه السلام، حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام، سختیها، تبعیدها، زندانها و شکنجههای بسیاری را تحمل نمودند؛ ایشان چندین نایب خاص داشتند که در آن شرایط رابط بین امام و امّت بودند و مردم نیز سؤالات، نیازها و البته وجوهات خود را از طریق ایشان خدمت امام عرضه مینمودند. اما، پس از شهادت ایشان، این خواص به خاطر آن که از یک سو امانات جمع شده نزد خود را به امام بعد تحویل ندهند و از سوی دیگر برای خود دکّان و بازاری باز کنند، امامت امام هشتم را منکر شدند.
آنها به مردم گفتند: حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام نمرده است – گفتند به معراج رفته است – گفتند: چون مسیح علیه السلام است – گفتند: او همان امام زمانی است که در اخبار و روایات آمده است و باز میگردد تا جهان را از ظلم و جور برهاند ... و خلاصه به جای یاری امام بعد، شیعهی هفت امامی را راه انداختند و سبب گمراهی جمع کثیری از شیعیان شدند.
*****- غربت بالاتر آن که نزدیکترین افراد نسبی و سببی منکر خاندان و نسل او شوند. آن هم نسلی که باید سلسله ولایت و امامت را ادامه دهد.
هیچ یک از اقوام، حتی عموها و عموزادهها، قبول نکردند که حضرت امام جواد علیهالسلام، فرزند امام علی بن موسی الرّضا است.
این مصیبت و غربت بزرگی است؛ وقتی اقربا و بستگان نزدیک منکر وجود این فرزند شوند، امام چگونه میتواند، امام بعدی را به امّت معرفی نماید؟!
چون با قاطعیت و اصرار امام رضا علیهالسلام مواجه شدند، گفتند: باز هم قبول نداریم، مگر آن نسبشناس بیاوریم و آنها گواهی دهند که این جواد (ع)، فرزند توست. امام نپذیرفتند و فرمودند: این روش برای اثبات فرزندی و نسل، در اسلام مجاز نیست و خلاف سنّت جدم رسول الله و پدرانم صلوات الله علیهم اجمعین میباشد، اما اصرار کردند و گفتند چارهای نیست.
خلاصه نسب شناسان را آوردند، اما به امام زمان خود گفتند: تو نباید در جمع ما بایستی، چرا که هیبت تو نسبشناسان را تحت تأثیر قرار میدهد و خلاف واقع حکم میدهند. گفتند: شما باید مانند یک کشاورز کارگر لباس مندرسی بپوشید و یک کلاه حصیری هم بر سر بگذارید و در انتهای این زمین مشغول بیل زدن شوید.
مسئله ساده نبود، باید نسل امامت به اثبات میرسید و معرفی میشد، باید امام بعدی را میشناختند، لذا امام رضا علیهالسلام به اجبار این غربت و مظلومیت را تحمل کردند.
نسب شناسان آمدند؛ عموها و عموزادهها و دیگر مردان از بستگان صف بستند، امام جواد علیهالسلام را نیز آوردند و به سب شناسان گفتند: شما بگویید این نوجوان فرزند کدام یک از ماست؟!
نسب شناسان خوب علائم را وارسی کردند و در آخر گفتند: «هیچ کدام؛ او فرزند هیچ یک از شما مردان حاضر در این جمع نمیباشد». هنگام خروج، از دور چشمشان به کشاورزی در انتهای زمین افتاد و گفتند: این نوجوان فرزند اوست. اقربا با تعجب سؤال کردند: از کجا فهمیدید و چنین گواهی دادید؟ گفتند: از مشخصاتش و به خصوص قدمهایش، ایستادنش و ... . لذا پذیرفتند، حضرت را صدا کرده و از او عذرخواهی کردند.
*****- غربت بالاتر این است که امام در قصر و در میان دشمنان و تحت سلطهی قاتل خود در حبس و حصر باشد، اما امّت هوادارش گمان کنند که در قصر مشغول به ولایت عهدی میباشد و بگویند: «الحمدلله حکومتی که حق الهی ولایت و امامت است» به اهل بیت عصمت و طهارت باز گشت! چه خسرانی بالاتر از این است که شخص یا اشخاصی در مسیر انحراف حرکت کنند و تازه گمان کنند که درستترین راه را میروند؟!
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا» (الکهف، 103 و 104)
ترجمه: بگو آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم * [آنان] كسانىاند كه كوشششان در زندگى دنيا به هدر رفته و خود مىپندارند كه كار خوب انجام مىدهند
چه غربتی بالاتر از این است که انسان به ظاهر آزاد باشد، به قصر ورود و خروج داشته باشد، به خانه خود بیاید و از آن خارج شود، اما حتی نتواند به صراحت به بهترین و نزدیکترین یار و محرم اصرار خود، آشکارا بگوید که به من جام زهر را نوشاندهاند، بلکه آن را با پیام مستتر و با ذکر علامات اعلام نماید و بفرماید: ای اباصلت، وقتی از قصر خارج شدم، اگر نزد تو آمده و با تو صحبتی کردم، بدان که شرایط آرام است، اما اگر عبایم را بر سر کشیدم و راهی خانهی خود شدم، بدان که جام زهر را به من نوشاندهاند و به شهادت خواهم رسید.
صلی الله علیک یا غریب الغربا، یا علی بن موسی الرضا
- تعداد بازدید : 2415
- 12 دی 1392
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت جود جود