چهارده ساله هستم. چگونه اثبات میکنید که اسلام و شیعه حق است؟ (تکرار)
پایگاه پاسخگویی به سؤالت و شبهات (ایکس – شبهه): دینی به نام اسلام و مذهبی به نام تشیع، ادعای حقانیت دارد، دلایل و براهین خود را نیز اقامه کرده است؛ بنابراین، هر کس که قبول ندارد باید اثبات نماید؛ و تا کنون شعار علیه السلام و تشیع بسیار بوده و حتی امامان را ترور کردند، اما کسی نتوانسته اثبات کند که حق نیست.
در هر حال پرسش شما، پرسشی است که هر عقل سلیمی، در هر سن و سالی، میتواند و باید بپرسد و هر چه دیرتر با این پرسش مواجه شود و پاسخش را بیابد، دیرتر رشد نموده و به کمال میرسد؛ اما چه نیکو که شما از همین سن شروع به "شناخت" نمودهاید. سن تکلیف، یعنی آدمی به سنّی رسیده است که میتواند قدم در وادی "شناخت حق" بگذارد، پس خداوند متعال او را مخاطب خود قرار میدهد و مکلفش مینماید.
اما پیش از شناخت حق باید بدانیم که ما حقایق، واقعیتها و هر چه هست را چگونه میشناسیم؟ یعنی باید بدانیم که "ابزار شناخت انسان" کدام است؟
●- ما فقط حس را خوب شناختهایم که به پنج حس تقسیم کردهایم و با هر کدام محسوساتی را درک می کنیم. اما در مورد "عقل" که کار "شناخت کلی" را بر عهده دارد، چیز زیادی نمیدانیم، و حال آن که آدمی عقل دارد و به کسی که عقل ندارد، سفیفه و دیوانه میگویند، چنان که به کسی که چشم ندارد، کور میگویند.
همین پرسشی که شما طرح نمودید، یک پرسش "عقلی" میباشد. هیچ کدام از پنج حس ما، یا سلسله اعصاب، سلولها و اعضای بدن ما، دنبال این نیستند که "حق" را بشناسند؛ چنان که ناحق و ظلم نیز با همین بدن و اعضای درونیاش (چون قلب و مغز) و اعضای بیرونیاش (چون چشم، دست، پا، زبان و ...) انجام میپذیرد. پس بدیهی است که برای شما هیچ پاسخی نیز پذیرفتنی و قابل تصدیق و قبول نخواهد بود، مگر آن که "عقلی" باشد.
●- سپس باید بدانیم که "حق" یعنی چه؟ تا سپس بپردازیم به این که آیا اسلام حق است یا خیر؟ تشیع حق است یا خیر؟ یا فلان قضیهی دیگری که در زندگی با آن مواجه شده یا میشویم، یا فلان ادعا و دعوت، حق است یا خیر؟
مانند سؤال شما را از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند و پاسخ ایشان، پاسخی است به همگان که چنین سؤال خوبی را مطرح میکنند. پرسیدند: «شما میگویید حق با من است؛طلحه و زبیر و دیگران نیز چنین میگویند، حال ما از کجا بفهمیم که حق با کیست»؟ ایشان فرمودند: «شما اول "حق" را بشناسید، سپس اهلش را خواهید شناخت». بنابراین، باید ابتدا "حق" را بشناسیم و سپس به در پی مصادیقش برویم.
به همین زندگی مادی توجه نمایید، اگر ندانید که سنگینی یا شوری به چه چیز گفته میشود، از کجا میتوانید بگویید: این جسم سنگین است یا خیر؟ یا این خوراک شور است یا خیر؟ حال اگر کسی "حق" را نشناسد، چگونه میتواند آن را از باطل تمیز دهد؟!
●- دقت کنیم که حضرت امام صادق علیه السلام، چگونه با یک مادهگرا (ماتریالیست)، بحث عقلی مینمایند؟!
در طی بحث راجع به حدوث و قدم ماده، ایشان پرسیدند: «تو مخلوقی یا نیستی»؟! او که خودش را در مادهگرایی صاحب نظر میدانست، با خود اندیشید که اگر بگویم «مخلوق هستم»، امام فوری پاسخ خواهد داد که «پس وجود خالق اثبات شد»؛ لذا گفت: «مخلوق نیستم»! امام پرسیدند: «حال به من بگو که اگر مخلوق بودی، چگونه میبودی»؟ او به فکر فرو رفت و با خودش زیر لب میگفت: «بلند، کوتاه، چاق، لاغر، متغیر، متحرک ...» و خودش فهمید که تمامی اینها، صفات و ویژگیهای حادث (پدیده و مخلوق) است! امام فرمودند: «پس اگر برای مخلوق صفاتی جز اینها نمیشناسی، باید خودت را نیز مخلوق بدانی، چون دارای همین صفات و ویژگیها هستی»! سپس فرمودند: «بگو ببینم، اگر من کیسهای به تو بدهم و بگویم در این کیسه اشرفی هست؛ و تو اصلاً ندانی که اشرفی چیست؟ آیا میتوانی بگویی که خیر در این کیسه اشرفی نیست»؟! او فوری گفت: خیر! امام فرمودند: «خب تو که فرق مخلوق و غیر مخلوق را نمیدانی، چطور میتوانی بگویی که من مخلوق هستم یا نیستم»؟!
بنابراین، تا کسی نداند که "حق" چیست و یعنی چه؟ هیچ گاه نمیتواند مصادیقش را تشخیص دهد.
●- "حق" همان "هستی" است، و هستی همان "کمال" است. و هستی و کمال به چیزی گفته میشود که نسبی نباشد، بلکه هستی و کمال محض باشد؛ یعنی از هر گونه نقص، نیستی، کمّی و عیب، مبرا (سبحان) باشد. لذا خداوند متعال و خالق عالم هستی، فرمود: «حق منم»:
« فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ » (المؤمنون، 116)
ترجمه: پس برتر است خداوندی که فرمانروای حقّ است؛ معبودی جز او نیست؛ و او پروردگار عرش کریم است!
و به ما آموخت به همیشه بگویید: حق اوست و آن چه از جانب اوست، حق است - «وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ / الکهف، 29»؛ و ما با قوهی عاقله میفهمیم که "حق - هستی – کمال"، خالق و مالک عالم هستی است و البته حق فقط از حق صادر میگردد.
●- خلقت از اوست، پس حق است: «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ- و ما خلق ننمودیم، آسمانها و زمین آن چه بین آنهاست، مگر به حق / الحجر، 85» - قول (کلام خدا) که همان فعل خداوند سبحان میباشد، حق است:
«وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ» (الأنعام، 73)
ترجمه: و او كسى است كه آسمانها و زمين را به حق آفريد و هر گاه كه مىگويد باش، بى درنگ موجود شود؛ سخنش حق است و روزى كه در صور دميده شود، فرمانروايى از آن اوست داننده غيب و شهود است و اوست حكيم آگاه.
وعدهی خداوند متعال، حق است «إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ – به درستی که وعدهی خدا حق است / غافر، 77» - پس معاد، حساب، پاداش و کیفر، همه بر حق است – رسول او حق است – کتاب اوست که حق است – دین اوست که حق است – امام برگزیدهی اوست که بر حق است و حقوق انسان و تعاملاتش با دیگران (حقوق فردی و اجتماعی) و هم چنین حقوق دیگر موجودات که خلق و وضع نموده (شریعت و احکام)، همه بر حق هستند.
«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» (الصف، 9)
ترجمه: او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همه ادیان غالب سازد، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند (بدشان بیاید)!
«يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ» (النّور، 25)
ترجمه: آن روز، خداوند جزای واقعی (حق) آنان را بیکم و کاست میدهد؛ و میدانند که خداوند حق آشکار است!
«ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ» (لقمان، 30)
ترجمه: اینها همه دلیل بر (به این دلیل است) آن است که خداوند حقّ است، و آنچه غیر از او میخوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است!
اسلام و تشیع:
اسلام و تشیع، یک ماده نیست که کسی با چند تجزیه آزمایشگاهی، بگوید: ببینید که این عناصر در آن بود – و یا یک معادلهی ریاضی نیست که کسی با انجام چند عملیات ریاضی، بگوید: پس ببینید که پاسخش این بود!
حقیقت "اسلام"، همان تسلیم خداوند حق شدن است و خداوند متعال توسط سایر انبیا و رسولانش علیهم السلام، دین دیگری نفرستاده و دعوت دیگری جز تسلیم ننموده است – البته شریعتها، یعنی برخی از قوانین و احکام، که باید منطبق با زمان و مکان باشند، متفاوت بوده است – اما یک دین بیشتر قرار نداده است؛ عقل آدمی نیز نمیپذیرد که یک خدا، یک عالَم هستی، یک زمین، یک انسان و یک معاد، چندین دین بخواهد. لذا فرمود که دین نزد خدا فقط "اسلام" است «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ – به درستی که دین نزد خداوند، اسلام است / آلعمران، 19»؛
●- بنابراین، حق شناسی کار عقل است و فهم و باورش کار قلب. چنان که در اسلام و تشیع تبیین شده، «اصول دین تحقیقی است و تقلید در آن جایز نمیباشد»؛ یعنی کسی نمیتواند بگوید: من معتقدم که خدا، معاد، رسول، قرآن، اسلام، ولایت و امامت حق است، چون رسول خدا صلوات الله علیه و آله چنین فرموده است، یا چون فلان عالم و دانشمند چنین گفته است، یا چون اطرافیان من چنین میگویند و ...؛ بلکه هر کسی (ولو یک پیرزن بیسواد ریسنده) به حد خودش، باید با قوهی عاقله - که البته عقل به نور علم میبیند – ابتدا خداوند سبحان را بشناسد و بفهمد و ایمان بیاورد که "حق" اوست و سپس بشناسد و بفهمد که حق از جانب اوست.
برای کسی که خدا را نمیشناسد، چه معنا دارد که از رسول خدا، وحی و کتاب خدا، ولیّ خدا، دین خدا، معاد خدا، حق و حقوق و احکام خدا و ... بحث کند؟! اگر به حدیثی از پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله استناد میگردد و به عنوان دلیل بیان میشود، چون رسالت ایشان از جانب حق، با عقل شناخته شده است.
پس از خداشناسی و ایمان به او، معادش با قوهی عاقله و علم شناخته میشود – چرا که خدای حق، علیم و حکیم محض است و کار بیهوده نمیکند؛ و پس از شناخت معاد و حق بودنش، عقل به ضرورت هدایت، وجود دین خدا، رسول خدا و کتاب خدا پی میبرد، و همین عقل است که حکم میکند: هدایت نباید متوقف گردد، زمین خدا نباید از حجت خدا خالی بماند، حجت خدا را نیز باید خودش منصوب و رسولش معرفی نماید و ما نمیتوانیم از جانب خود برای خدا، ولیّ الله، خلیفة الله و حجت الله تعیین نماییم.
سپس نوبت به مطالعهی بیشر برای ازدیاد علم، درباره هر کدام میرسد. در مطالعه نیز این "عقل" است که تمیز داده و حکم میدهد. یعنی اگر دید که پیامبر اسلام صلوات الله علیه و آله، امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین و نُه امام بعدی از نسل ایشان تا حضرت مهدی علیه السلام را به اسم و رسم به عنوان امامان منصوب از طرف خداوند متعال معرفی نمودهاند و در غدیر خم از مردم برای شناخت، ایمان، اطاعت و تبیعت از آنها بیعت گرفتهاند، میفهمد که "حق" کدام دین و مذهب است؟
وقتی با مطالعه و به نور علم دریافت که ایشان فرمودهاند، علی با حق است، و تمامی منابع شیعه و سنی (جمیع مسلمانان) به آن اذعان نمودهاند، با عقلش میفهمد که "حق" کدام است و با کیست؟
چند حدیث، به روایت اهل سنت:
***- ابن عساکر (متوفای )۵۷۱ از ام سلمه نقل میکند که میگفت: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود :
«عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَلَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»
ترجمه: علی با حق و حق با علی است و هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد خواهند شد.
(تاریخ دمشق، / ج 3 /ص 120)
***- فخر الدين رازى، مفسر شهير اهل سنت میگوید :
«وَمَنِ اقْتَدَى فِي دِينِهِ بِعَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدِ اهْتَدَى»
ترجمه: هركس در دينش به على بن أبى طالب عليه السلام اقتدا كند، به راستى كه هدايت شده است .
دلیلش اين سخن رسول خدا صلى الله عليه وآله است كه فرمود:
«اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِيٍّ حَيْثُ دَارَ».
ترجمه: خدايا حق را بر مدار على بگردان، هر جا كه او باشد.
(التفسير الكبير ج1، ص168، نشر: دار الكتب العلمية – بيروت).
***- طبرانی به سند خودش از ام سلمه همسر پيامبر اكرم (ص) نقل میكند كه ایشان فرمودهاند:
«كان عَلِيٌّ على الْحَقِّ مَنِ اتَّبَعَهُ اتَّبَعَ الْحَقَّ وَمَنْ تَرَكَهُ تَرَكَ الْحَقَّ عَهْدًا مَعْهُودًا قبل يَوْمِهِ هذا»
ترجمه: علی بر حق بوده و هر كس از او تبعيت كند از حق تبعيت كرده و هر كس او را رها كند، حق را رها كرده و اين عهد و تقدير ثابت خداوندی است.
(المعجم الكبير ، ج 23 ص 330 ح 758 نشر: مكتبة الزهراء – الموصل).
***- حاكم نيشابورى از ام سلمه نقل میكند كه گفت: از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه فرمود:
«عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ". هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ.
ترجمه: على همراه قرآن است و قرآن نيز همراه با على عليه السّلام است. هيچگاه على عليه السّلام از قرآن و قرآن از على عليه السّلام، جدا نمىشوند تا اين كه كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. – او تأکید و تصریح مینماید که این حدیث اسناد صحیح دارد.
(المستدرك على الصحيحين ج 3 ص 134)
بنابراین، حق برای کسی که جویای حق باشد، نه تنها در هالهای از ابهامات قرار ندارد، بلکه بسیار بسیار روشن است، به حدی که نه تنها میشود آن را باور نمود، بلکه میشود به یقین عقلی و قلبی رسید:
« إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ» (الواقعه، 95)
ترجمه: اين است همان حقيقت راست [و] يقينی.
مشارکت و همافزایی (سؤال به همراه نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
پرسش:
چهارده ساله هستم. چگونه اثبات میکنید که اسلام و شیعه حق است؟
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9373.html
- تعداد بازدید : 5131
- 13 شهریور 1402
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی ولایت (امام علی)