پرسشی ذهن مرا درگیر کرده و 3 سال است به پاسخ نمیرسم! معنای زندگی ما چیست؟ بالاخره ما برای چی زندگی میکنیم؟ بهشت؟ خدا؟ فیلسوف شویم یا عارف یا... ؟ (دبیری تاریخ) + صوت (10:12 دقیقه)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس - شبهه):
تعاریف از معنا و چرایی زندگی متفاوت است. خداوند خالق و ربّ، تعریفی دارد که در کتاب خلقت و وحی تبیین نموده است، و بندگان به تناسب معرفت، دیدگاهها (جهانبینی) و آمال و آرزوهای خود، تعاریفی دارند! مهم این است که تعریف انسان، همان تعریف خداوند سبحان باشد.
در این پایگاه، پاسخهای متعددی برای پرسشهای مشابه ایفاد شده است که با درج کلماتی چون: «برای چه خلق شدهایم» و ... در بخش جستجو در سایت، فهرست آنها در اختیارتان قرار میگیرد.
این پرسشی است که باید از همان ابتدای شکوفایی عقل شناختی در اذهان ایجاد شود؛ یعنی همان سنّ تکلیف که خداوند متعال بندهاش را به قابلیت فهم میرساند و او را مخاطب میسازد، معارف را به او تعلیم میدهد و راه سعادت را به او نشان میدهد.
اما، حال که ذهن شما متوجه این مهم شده است، باید ببینید در این سه سال، چه مطالعاتی انجام دادهاید و چقدر در آنها تفکر و تعقل نمودهاید که به پاسخ نرسیدهاید؟!
«فیلسوف یا عارف»، اسم و اصطلاح است و خداوند متعال کسی را برای فیلسوف یا عارف شدن بدین معنا خلق ننموده است؛ اما اگر بدانیم که مقصود از فلسفه، علوم عقلی میباشد و مقصود از عرفان، شناخت میباشد؛ میفهمیم که خداوند سبحان به همگان عقل داده و حقایق عالَم هستی را در کتاب خلقت و کتاب وحی تبیین نموده، تا عقول به نور علم ببینند و بشناسند.
حضرت امام کاظم علیه السلام فرمودند:
«إنَّ للّهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَينِ: حُجَّةً ظاهِرَةً، و حُجَّةً باطِنَةً، فأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ و الأنبِياءُ و الأئمَّةُ عليهم السلام، و أمّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ» (الكافي: 1/16/12)
- خداوند را بر مردمان دو حجت است: حجتى بيرونى و حجتى درونى. حجت بيرونى همان فرستادگان و پيامبران و امامان عليهم السلام هستند و حجت درونى همان خردهاست.
عقل را در ردیف پیامبران و امامان، حجت خدا معرفی نمود، پس عقل اگر محجوب و معیوب نشود، عصمت دارد و خطا نمیکند؛ حجّت خدا معصوم است.
خداوند متعال به انسان، به غیر از عقل محاسبهگر، عقل معاش و عقل ریاضی، عقل شناختی موهبت نموده است. تفاوت انسان با حیوان، این است که حیوانات بر اساس غریزه زندگی میکنند، اما انسان [اگر در مرحلۀ حیات حیوانی درجا نزده باشد]، حیات معقول را برمی گزیند.
برای کسانی که عقل شریف را تعطیل و زندانی کردهاند و حاکمیت مملکت وجود را به نفس حیوانی سپردهاند، انسان فقط حیوان دو پا - حیوان با شعور بیشتر - حیوان سخنگو و حیوان ابزار ساز میباشد؛ اما برای کسانی که از مرتبۀ حیوانی عبور کردهاند، «انسان، موجودی عاقل و شناسنده و پرستنده» میباشد و کمالش در تکامل عقلی که به نور علم میبیند تقدیر (انداهگذاری) شده است.
کتاب خلقت - کتاب طبیعت مادی و کتاب وحی در اختیار انسان قرار گرفته تا ببیند، بخواند و به شهود برسد و البته این شناخت، در گرو تفکر و تعقل و سلامتی قلبی که فهم میکند قرار داده شده است.
غربیها، تازه به این نتیجه رسیدهاند که «هیچ چیزی خودش نیست، همه چیز نشانه است و علم یعنی نشانهشناسی» و البته کاری ندارند که نشانهها، کدام جهت و مقصدی را نشان میدهند! اما خداوند سبحان در ابتدا فرمود که هر چه هست، نشانۀ هدایت کننده به سوی من (آیات) میباشد، در آنها بنگرید، آنها را مطالعه نمایید و در آنها با تفکر و تعقل بیندیشید، تا مرا بیشتر بشناسید، رشد نمایید و به سعادت خود راه یابید.
زندگی
بنابراین، اگر کسی زندگی را رشد نباتی و سپس حیات حیوانی ببیند، و رشد انسان را در خوب خوردن، خوب خوابیدن، خوب جماع کردن ببیند و کمال را لذت و رفاه شخصی (اومانیسم) توصیف نماید، به پوچی میرسد و با همان اندک تفکر و تعقل باقیمانده، میپرسد «که چه؟!»
در این جهانبینی و تعریف انسان و زندگی، علم و جهل - عدل و ظلم - پرهیزکاری و فساد - رعایت حقوق خود و دیگران (حقوق بشر) و یا جنایت علیه بشریت و ...، مساوی میشوند، چون همه حیوانند، میمیرند و خاک میشوند!
اما، انسان عاقل، با دیدن خودش، همین طبیعتی که برایش قابل مشاهده و دسترسی میباشد - عظمت و پیچیدگی عالَم خلقت - نقش هر ذره در نظام آفرینش - نظم علیمانه و حکیمانه و قوانین حاکم بر نظام هستی و تدبیر و ربوبیّت این عالم؛ به هدف از آفرینش و زندگی، واقف میگردد و از نشانهها، مقصد و مقصود را میشناسد.
او میفهمد که برای رسیدن به رشد و کمال یا به تعبیر قرآنی، برای «خلیفة الله» شدن خلق شده است و این دنیا، دانشگاه و اردوگاه انسانسازی میباشد و متاع دنیا نیز همه ابزار، وسایل و واسطهها برای رسیدن به آن مقصود والا و گرانقدر میباشند.
- و جن و انس را جز برای اینکه مرا بپرستند (بندگی کنند) نیافریدیم.
اگر آدمی، تفکر و تعقل را به کار نگیرد، زود میپرسد: «چرا، مگر به بندگی ما نیاز دارد؟!»؛ اما اهل تفکر و تعقل میفهمند که یعنی: «هدف والایی از خلقت انسان و جنّ در نظر است که به جز شناخت، پرستش و بندگی خداوند سبحان، به آن نمیرسند».
انسان، مانند هر موجود دیگری، پرستنده خلق شده است، با این تفاوت که به او عقل شناختی موهبت شده و بالتبع از موهبت بزرگ «اختیار در انتخاب» برخوردار گردیده که حتی فرشتگان نیز چنین امتیازی ندارند.
پرستش و بندگی، جبر است، اما برگزیدین إله و معبود، به اختیار بندگان واگذار شده، و البته راه رشد از گمراهی، با همان عقل، فطرت، قلب، وحی و ... به او نشان داده شده است؛ لذا فرمود:
- در قبول دين (اعتقادات، باورها و گرایشات)، اكراهی (اجباری بد آمدنی) نيست. (زيرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. بنابراين، كسی كه به طاغوت كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمی چنگ زده است، كه گسستن برای آن نيست؛ و خداوند، شنوا و داناست.
بنابراین، هدف از زندگی این است که از عمر و مدتش، از نعمات مادی و معنوی خداوند سبحان و آثارش، از دنیا و متاعش، استفاده کنیم و به رشد، کمال و مقام خلیفة اللهی برسیم.
●- هدف از زندگی این است انسان در این دانشگاه و اردوگاه، متخلق شود به اخلاق الهی. اگر او رحمان (وجود بخش) است، انسان این رحمت را در خودش تجلی دهد و وجودبخش باشد و همافزایی داشته باشد - اگر او علیم و حکیم است، آدمی نیز علیم و حکیم شود - اگر او جواد، کریم و غفار است، انسان نیز به این اوصاف متصف شود و رنگ خدایی بگیرد.
●- همه چیز در محبّت است، تمامی تلاشهای آدمیان، برای رسیدن به محبوبهایشان میباشد و هدف غایی از زندگی، رسیدن مُحبّ به محبوب و وصال معشوق حقیقی است؛ یعنی در دنیا، طبق نقشۀ راه او حرکت کند، به سوی او رود، تا برای همیشه، در مقام والای قرب محبوب، به زندگی حقیقی و جاوید ادامه دهد.