ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: ساحران بارگاه فرعون، یهودی نبودند، بلکه مشرک و بت پرست بودند.
ابتدا دقت نمایید که نام هر سؤالی که به ذهن خطور میکند را "شبهه" نگذارید. بدیهی است که انسان وقتی به دنیا میآید، هیچ نمیداند، پس همیشه با سؤال مواجه است. وقت از دنیا رفتن نیز حتی اگر عالم دَهر باشد، باز هم چیز زیادی نمیداند، اما سؤالات بسیاری دارد. گفت: «تا بدانجا رسید دانشِ من – که دانستم هیچ نمیدانم»، پس سؤال همیشه هست و هر سؤالی هم شبهه نیست.
اما بعد، دقت نمایید که بشر قدرتهای بالقوهی بسیاری دارد که با کسب علم، عمل، تجربه، تمرین و ... میتواند آنها را به فعلیت برساند. حتی انسان میتواند با تمرین دادن قوه بینایی و نگاه کردن، فلزی را خم کند. یعنی نگاهش به اندازهی دست و بازویش یا حتی بیشتر، قدرت داشته باشد، یا میتواند دیگران را هیپونیزم کرده و مطالبی را به ذهن آنها القا کند و یا متصور نماید.
تمامی این قدرتها در "تصرف" تعریف شده و نمود مییابند.
شاید من و شما نتوانیم که یک پای خود را بالا بگیریم و مدت یک روز یا حتی پنج سال همینطور بایستیم، اما یک مرتضی هندی میتواند پنج سال به همین شکل بایستد و پایش فلج هم نمیشود. البته این تمرین در "تصرف" به او توانهای مادی دیگری هم میدهد، مثل این که مثلاً چشمش نافذ شود و بگوید در دست شما چیست و یا در ذهن شما چه گذشت؟
پس کار ساحر (جادوگر) و مرتاض، همین تصرف در اشیاء است که با علم و تمرین در آنها مهارت یافته است و کار عجیبی نیست. برای ما عجیب است، چون متعارف نیست.
اما معجزهی الهی کاری است که هیچ کس با علم، قدرت، تمرین و ... نمیتواند به آن برسد و کار معجزه این است که "سحر" را میخورد و باطل میکند. وقتی اطبا در زمان حضرت عیسی علیهالسلام ادعای سحر و سپس خدایی کردند، حضرتش به امر و اذن الهی، کور را شفا داد، مرده را زنده کرد، مجسمه را روح بخشید، تا همه آن ادعاها باطل شود.
پس معجزه نیز "تصرف" است، منتهی تصرفی بالاتر از تصرفات مادی ساحران که برای همگان با علم و تمرین و ممارست، قابل انجام است.
اساساً "ولایت" همان تصرف است. پس ولایت شیطانی تصرفات پست و فانی دارد و ولایت الهی تصرفات والاتر و باقی دارد، تا برسد به "ولایت تکوینی" که آن نیز همان تصرف است.
کار ساحران:
کار ساحران این بود که طنابهای خود را انداختند و در چشمها و دیدگان مردم تصرف کردند تا آنها را مارهایی جنبده ببینند؛ نه این که طنابهایشان تبدیل به مار واقعی و زنده شد:
« قَالَ أَلْقُوْاْ فَلَمَّا أَلْقَوْاْ سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ» (الأعراف، 116)
ترجمه: (موسی) گفت: «شما بيفكنيد.» و چون افكندند، ديدگان مردم را افسون كردند و آنان را به ترس انداختند و سحرى بزرگ در ميان آوردند.
پس دقت کنیم که فرمود: سحر آنان در تصرف به دیدگان مردم بود، نه جان بخشیدن به طناب.
کار معجزه:
اما کار معجزهی حضرت موسی علیه السلام این بود که به امر خدا، عصایش مبدل به مار بزرگ واقعی شد و آن سحر را خورد و باطل کرد، نه این که طنابها را خورد.
«وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ» (همان، 117)
ترجمه: و به موسى وحى كرديم كه: «عصايت را بينداز» پس [انداخت و اژدها شد] و ناگهان آنچه را به دروغ ساخته بودند فرو بلعيد.
دقت شود که در آیه تصریح شده که عصای موسی علیه السلام، دروغ و سحر آنها را فرو بلعید. از این روست که آنها فهمیدند این دیگر از نوع سحر نیست، چرا که سحر را بلعید. وگرنه چون فرعون میگفتند: این یک سحر بزرگتر است. ماری بزرگتر درست کرد تا مارهای کوچکتر را بخورد. اما چون سحر آنان را بلعید (ابطال سحر کرد و مردم دیدند که طنابها همان طناب است) فهمیدند این دیگر از سنخ سحر نیست، بلکه معجزه است، لذا به سجده افتاده و ایمان آوردند. از این رو در آیه بعد به همین «ابطال» تصریح و تأکید دارد:
«فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» (همان، 118)
ترجمه: پس حقيقت آشكار گرديد و كارهايى كه مى كردند باطل شد.
کلمات کلیدی:
پاسخ های کوتاه سحر