و قبول کردن همان اقرار، و اقرار همان ادا نمودن، و ادا نمودن همان عمل کردن است.
شرحی مختصر
میدانیم که دین نزد خداوند سبحان، فقط «اسلام» است، چنان که فرمود: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ - همانا دین نزد خداوند اسلام است» (آل عمران، 19)؛ و فرمود:
- و هر كس جز اسلام دینی برای خود برگزیند، از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت، از زيانكاران است.
بدیهی است که یک آفریدگار، برای یک معادی که به سوی آن میخواند، چند دین نمیفرستد.
اما، ممکن است این پرسش در اذهان پدید آید که پس چرا انبیای متعددی با ادیان گوناگون فرستاد؟
پاسخ این است که دین یعنی همان اعتقادات که اصولی دارد؛ یعنی جهانبینی و باورها، و خداوند سبحان هیچگاه به غیر از اسلام، دین دیگری نفرستاد و پیامبران، «شریعت»های گوناگون آوردند و شریعت، همان حقوق و احکام است که باید متناسب با زمان، مکان، محیط، شراط و ضروریات آن جامعه و امّت باشد؛ لذا طبق آیات قرآن مجید، پیامبران اذعان داشتهاند: «به ما امر شده است که مسلمان و بهترین مسلمان باشیم و ما مسلمانیم»؛ یعنی تسلیم او شدیم و دین او را برگزیدیم.
اسلام
سخن از اسلام حقیقی و حقیقت اسلام است، نه لفظ اسلام، یا اسلام اصطلاحی و ظاهری!
اما، «اسلام» که تنها دین خداوند متعال برای بندگانش میباشد، یعنی چه و تعریفش چیست؟
دانشمندان علوم دینی، مفسران و محققان، کتابها در تعریف دین خدا [اسلام] نوشتهاند که بسیاری از آنها نیز بسیار مستدل، مستند، مفید و ارزشمند است، اما دقت شود که همه مبتنی بر آموزههای قرآن کریم، با تعلیم اهل عصمت علیهم السلام میباشد؛ لذا امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «وصفی کنم که پیش از من کسی چنین وصف ننموده است».
●- «الاِسْلامُ هُوَ التَّسْليمُ» - اسلام در یک کلمه، یعنی «تسلیم خدا شدن» و این تسلیم، فقط در اطاعت از اوامر و نواهی خلاصه نمیشود، بلکه مستلزم شناخت (معرفت) و باور است.
«تسلیم»، یعنی آدمی چنان به شناخت استدلالی با عقل و باور به قلب رسیده باشد که دیگر هیچ شک و شبههای به او راه نیابد؛ مالکیت و حاکمیت مطلق خداوند متعال را بشناسد و با تمام وجود در ظاهر و باطن، تسلیم او گردد و هیچگاه هوای نفس خود یا دیگران را بندگی و اطاعت نکند و شریک قرار ندهد.
●- «وَالتَّسْليمُ هُوَ الْيَقينُ»؛ چنین تسلیمی واقع نمیشود، مگر پس از یقین؛ و یقین، آن علم عقلی و استدلالی است که سبب باور قلبی شود، به گونهای که قلب را از اضطراب، به اطمینان و روح را به آرامش برساند.
مقصود از علم و استدلال عقلی که سبب آرامش روح شود، صرفاً مباحث عقلی در کتابها نیست، بلکه حقایقی است که با «تقوا» معلوم و مشهود میشود. لذا بسیار دیدهاید افرادی را که علم حصولی چندانی ندارند، فلسفه و منطق نخواندهاند که بتوانند استدلال کنند، اما به یقین رسیدهاند.
●- «وَ الْيَقينُ هُوَ التَّصْديقُ»، تصدیق در لغت، به معنای درست و راست شمردن است، چنان که پس از تلاوت آیاتی از قرآن مجید میگوییم: «صَدَقَ الله العَلیُّ العَظیم»؛ یعنی به این شناخت و باور رسیدهایم که کلام الله، حق، راست و درست است.
«تصدیق»، ذهنی، شعاری، اعتباری و لفظی نیست، «تصدیق»، اگر بدون تحقیق و سپس باور و یقین باشد، صوری است.
●- «وَالتَّصْديقُ هُوَ الاِقْرارُ»؛ اقرار در لغت به معنای گواهی دادن، یا اعتراف نمود میباشد که صورت ظاهریاش، گفتار زبانی میباشد؛ مانند شهادتینی که در اذان، اقامه و تشهد در نماز میگوییم.
اما اقرار به تصدیق عقلی و قلبی، باید هم زبانی باشد و هم عملی، چنان که در زیارت حضرت امام صادق علیه السلام میگوییم:
- سلام بر تو ای راستگوی (تصدیق کنندۀ) پذیرفته شده در گفتار و کردار.
بنابراین، عرصۀ اقرار عملی به آن چه تصدیق نمودهایم، به مراتب گستردهتر، سختتر و البته ارزشمندتر از اقرار زبانی میباشد.
با زبان، اقرار میکنیم که ما مسلمانیم؛ اسلام دین خداست؛ قرآن مجید کلام الله است، معاد حق است و برپا میشود و ...، اما آیا در عمل، هنگام ازدواج، رفتار در خانواده، رویکردهای سیاسی، تعاملات تجاری و کسب و کار؛ و یا سایر امور زندگی فردی و اجتماعی نیز اقرار عملی داریم؟!
●- «وَ الاِقْرارُ هُوَ الاَداءُ، وَ الاَداءُ هُوَ الْعَمَلُ» - لذا فرمودند که اقرار، «ادای حق» و به جا آوردن آن است که با عمل انجام میپذیرد و ظهور و بروز مینماید؛ و البته رویکردها، گرایشات و کردار ما امتحانی است که نشان میدهد «آیا تصدیق و اقرار ما، واقعی و درست بود، یا خیر؟»
اگر کسی تسلیم خداوند متعال شده باشد - در حد خود به یقین برسد - حقایق را تصدیق نماید، او در گفتار و کردار [در بیان و عمل]، «اقرار» مینماید.