مقولهی "دین – حکومت و دولت"، مقولهای نیست که فقط اختصاص به جمهوری اسلامی ایران و این ملت داشته باشد، بلکه از دیرباز دغدغهی تمامی حکومتها و دولتهای حق و باطل بوده است. البته اکنون مانند هر مقولهی دیگری، برایش دکترین یا فلسفهای تحت عناوینی چون: «جدایی دین از سیاست» یا «سکولاریسم» بافتهاند، تا بطلان آن آشکار نباشد.
شاید بر اثر القائات غربی، برخی گمان کنند که مقوله و شعار «جدایی دین از سیاست» یا «سکولاریسم»، نمادی از روشنفکری، پست مدرنیسم و لیبرال دموکراسی میباشد، اما واقعش این است که همه این حرفها دروغ است و این شعارها فقط و فقط برای سلطهی بیشتر حکام و دولتهای جور ترویج و القا میگردد.
تردیدی نیست که "دین"، اختصاصی به اسلام یا مسیحیت یا ادیان قدیمی ندارد؛ بلکه هر نوع از "جهانبینی و ایدئولوژیِ" مبتنی بر آن، "دین" محسوب میگردد. از این رو هیچ کس در این عالم بیدین نیست و همگان دین دارند، خواه موحد باشند یا مشرک – خداپرست باشند و یا شیطانپرست. چنان چه خداوند حکیم در قرآن کریم به پیامبرش میفرماید که به کفار بگوید: «لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ – دین شما برای خودتان و دین من برای خودم /الکافرون، 6».
پس همه آحاد بشر دین دارند، همه حکومتها و دولتهای نیز دین دارند. حال یا مسلمان و مسیحی و بودایی هستند و یا فراماسون و صهیونیست و ... . سیاست همگان نیز عین دیانتشان میباشد. سیاست کافر، شیطانپرست، منافق، دنیاطلب و ... عین دیانت اوست و سیاست مؤمن و مسلمان نیز عین دیانت اوست، چه در سیاستهای شخصی و چه در اجتماعی و کشوری.
اظهار بیتوجهی حکومتها و دولتها به دین مردم
حال ببینیم چرا برخی از حکومتها و دولتها، حتی در داخل کشورهای اسلامی و حتی در جمهوری اسلامی ایران، با ژستی روشنفکرانه و لیبرال مأبانه، مدعی میشوند که با دین مردم کاری ندارند! با بهشت و جهنم مردم کاری ندارند! تصمیم و برنامهای برای هول دادن مردم به سوی بهشت ندارند ... و از این گونه شعارهای دروغ و عوامفریبانه.
واقعیتش این است که در هر حال هر حکومتی میخواهد بر کشور و ملّتش "سلطه" داشته باشد. بدیهی است که اگر مردمان مؤمن باشند، جز سلطهی "ولایت الله"، هیچ سلطهی دیگری را به لحاظ اشخاص، حکومتها، ادیان و قوانین قبول نمیکنند. سلطهی فرهنگی، سلطهی اقتصادی و سلطهی سیاسی هیچ شخص، جریان، یا حزبی را نمیپذیرند. در این دیدگاه، همه مقامات و مسئولین، «خدمتگزار» مردم هستند و شأن دیگری ندارند.
میل حکومتها و دولتها به بیدینی مردم:
پس تدین مردم به دین الهی، به هیچ وجه موافق اهداف و آمال حکومتهای شیطانی و نفسانی نمیباشد، از این رو با آن مخالفت و یا دست کم ابراز و اظهار عدم حساسیت و علاقه میکنند، چرا که خوب میدادند که انسان (مردم)، تحت عنوان "تعادل" یا هر عنوان دیگری، در وسط قرار نمیگیرد، پس اگر دیندار نشد، حتماً به سوی بیدینی سوق مییابد.
نظام سیاسی، حکومتی و دولت، اگر الهی باشد، شیفته قدرت نخواهد بود، بلکه تشنه خدمت به دین، کشور، نظام اسلامی و مردم مسلمان و تمامی ملت خود خواهد بود، اما اگر نفسانی باشد، شیفتهی قدرت است که با فرهنگ دینی منافات دارد. پس نمیتواند آن طور که مایل است، حاکم و سلطان بر مردم گردد.
سلطه:
اما، چرا حکومتها و دولتها به "بیدینی" مردم رغبت دارند؟ اگر برای آنها دین مردم مهم نیست، پس بیدینی مردم نیز نباید مهم باشد، ولی هست. خب چرا؟!
علت اصلی همان روح و نیاز به "سلطه" میباشد. هیچ کس نمیتواند بر انسان (جامعه) سلطه معنوی و بالتبع مادی پیدا کند، نه پیامبر اکرم و امامان صلوات الله علیهم اجمعین چنین سلطهای دارند و نه ابلیس و دیگر شیاطین امکان چنین سلطهای دارند.
پذیرش سلطه، مقولهای است که خداوند متعال آن را در اختیار خود انسان قرار داده است، تا نه در هدایت "مجبور" باشد که گفته شود: این رشد و کمال او، فضیلتی نیست، چون جبراً بدین سو آمده و نه در گمراهی و ضلالت "مجبور" باشد که گفته شود: تقصیری متوجه او نیست ،چون جبراً بدین سو کشانده شده است.
خداوند متعال، هم به پیامبرش فرمود: «لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ – تو بر آنان چیره (مسلط) نیستی / الغاشیة، 22»؛ و هم راجع به ابلیس و بالتبع انواع شیاطین انس و جنّ فرمود: که آنها هیچ تسلطی ندارند، مگر بر کسانی که خودشان ولایت آنها را پذیرفته باشند. به این دو آیه توجه فرمایید که زیبا رابطه انسان و شیطان و تسلط شیطان را تشریح مینماید:
«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» (النّحل، 99)
ترجمه: كه او را بر كسانى كه ايمان دارند و به پروردگار خويش توكل مىكنند تسلطی نيست.
«إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ» (النّحل، 100)
ترجمه: تسلط او فقط بر كسانى است كه (خودشان) وى را به سرپرستى برمىگيرند، و بر كسانى كه آنها به او [خدا] شرك مىورزند.
حکومت نفس:
وقتی حکومت و یا قصد و میل به حکومت و صدرات، الهی نشد، حتماً نفسانی و شیطانی است و شیطان نیز راه نفوذ و تسلطی بر انسان، به جز از طریق "نفس" او ندارد. از این رو، حکومتهای نفسانی، تمایل به بیدینی (منظور همان دین الهی – اسلام) دارند، چرا که بیدین، اختیار خود را به نفسش سپرده است و شیطان (قدرت شیطانی) فقط از همین را ه میتواند وارد شده و سلطه بیابد.
قدرت و حکومت یا دولت نفسانی (شیطانی)، همیشه سخنانی میگوید، که افراد سست ایمان و دارای فهم و تقید ضعیف دینی و یا بیدینان را خوش میآید – شعارهای میدهد که مطابق نفس است – کارهایی را انجام میدهد که امید و شعف مردم در قلقلک نفس را افزایش دهد ...، نامش را هم "آزادی" – "دموکراسی" – "جدایی دین از سیاست" – "عدم ارتباط دین مردم به دولت" – "لیبرال دموکراسی" یا بالاخره "سکولاریسم" میگذارد تا این اهداف و نیات شومش در "سلطه"، تئوریزه شده و در قالبهای زیبا و دهن پرکن، بر عوام دیکته و تحمیل گردد.
کلمات کلیدی:
یادداشت