درس 10- فطرت چیست؟ خداشناسی و خداپرستی فطری است، یعنی چه؟ / بخش اول (تکرار)
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
مقدمه:
این که کسی خداوند سبحان را میشناسد و دیگری شناختی از او ندارد؛ یا کسی به او ایمان آورده است و دیگری نیاورده است، یک مقوله است؛ اما این که آدمی چگونه شناخت و آگاهی پیدا میکند و چگونه ادراک میکند، یک مقولۀ دیگری میباشد.
بنابراین، بحث از "عقل، قلب و فطرت"، پیش از آن که به مقولۀ "خداشناسی" وارد شود، در عرصۀ "انسان شناسی و خودشناسی" مطرح میگردد؛ چنان که ابتدا میگوییم: «من عقل دارم – من قلب دارم - من علم دارم – من ادراکات دارم و ...»، و سپس میگوییم:«با این عقل، قلب، فطرت و ادراکات، چه چیزهای را میشناسم و یا درک مینمایم».
"فطرت"، از ریشۀ "فَ طَ رَ"، به معنای باز کردن، گشودن، ابداع و یا خلقت بدون سابقه میباشد. وقتی میفرماید: «فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ»، یعنی آسمانها و زمین را آفرید، باز کرد، گشود.
پس، وقتی گفته میشود: "فطرت انسان"، یعنی همان خلقت انسان و آن چه در خلقت او سرشته شده است؛ یعنی آدمی اینگونه خلق شده است.
انواع آگاهیها
انسان، دو دسته آگاهی دارد: یک دسته آگاهیها، از بیرون کسب وفراگیری میشود؛ مانند: زبان، ریاضیات، فیزیک و یا هر علم دیگری، کم یا زیاد. اما دستۀ دوم، آگاهیهایی است که از انسان آنها را از بیرون کسب نکرده، بلکه در وجودش قرارداده شده است و با همانها به دنیا آمده است؛ به این دسته از آگاهیها، "فطریات" میگویند.
به عنوان مثال: نوزادی که به دنیا میآید، از علوم حصولی، هیچ نمیداند، و آرام آرام، به وسیله چشم و گوش، چیزهایی را میبیند، میشناسد و درک میکند.
«وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (النّحل، 78)
- و خداوند شما را از شكم مادرانتان خارج نمود در حالى كه هيچ چيز نمىدانستيد؛ و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شكر نعمت او را بجا آوريد!
اما همین نوزاد، گریه کردن، گرسنگی، نیاز به خوردن و ... را میداند و درک میکند، و آرام آرام، سایر علوم و ادراکات فطری، مانند محبت، تنفر، امنیت، ترس و ...، برایش آشکار میشود.
انسان، زبان گفتگویش و یا هر زبان دیگری را پدر و مادر و اطرافیان، محیط و آموزش فرا میگیرد و اگر تنها در یک جنگلی رها شود، هیچ کلمهای را نمیشناسد که با آن گفتگو کند، و شاید چون حیوانات، فقط آواهایی از حلق و دهانش خارج کند؛ اما نیاز به سخن شنیدن و سخن گفتن را درک میکند.
انسان، حساب، فیزیک، شیمی، ریاضیات و علوم عقلی را از بیرون کسب میکند و میآموزد؛ اما کسی به او حبّ، بغض (دوست داشتن و بدآمدن)، خوشحالی، ناراحتی، غم، شادی، گریه و لبخند را یاد نداده است.
انسان، برای شکار حیوانات، ابزار درست کرد، شاید ابتدا نیزه با نوک سنگ تیز شده؛ و یا برای روشنایی در شب و گرم کردن خودش و یا آب و خوراکش، آتشی برافروخت؛ اما کسی به او "برهان علیّت" را یاد نداده بود که بداند هیچ کاری خود به خود به انجام نمیرسد!
بنابراین، بسیاری از علوم و ادراکات پایه در انسان، "فطری" میباشند، یعنی اینگونه خلق شده است؛ و چون خلقت انسان اینگونه بوده، "فطریات" عمومی است و در همگان وجود دارد؛ و با هیچ زور و تحمیلی هم نمیتوان خلقت را مبدل نمود.
خداجویی، خداخواهی و خداپرستی، فطری میباشد
اگر قرار باشد که آدمی، در بیرون از وجود خودش، خداجو، خدا خواه و خدا پرست باشد؛ هرگز به آن دست نمییابد؛ مگر میشود بدون کشش و میل درونی، به کسی گفت: «لطفاً کمی خداجو و خداپرست باش»؟!
اگر چه هر ذاتی با اسمها، آیات و نشانههایش شناخته میشود، اما ریشۀ این میل به شناخت، شناخت و گرایش فطری میباشد و خداوند متعال خودش را ابتدا در وجود هر کسی شناسانده است، لذا امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام فرمودند: «مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه - کسی که خود را بشناسد، تحقیقاً پروردگارش را میشناسد / شرح غررالحکم، ص 232»
به قول حافظ (ره):
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
...
بیدلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد
خداوند متعال، میل به خداجویی و خداخواهی و خدا پرستی و محبت به إله، معبود و در واقع شناخت و محبت به خودش را در وجود تمامی بندگانش سرشته است؛ لذا هیچ انسانی وجود ندارد که إله، معبود و پرستشی نداشته باشد و نسبت به إله خود، محبت نداشته باشد.
اگر بپرسید: «پس بت پرستها، کفار و ملحدین چه؟!» پاسخ این است که: «آنها نیز خداجو و خدا پرست هستند؛ منتهی در مصداق، از روی جهل و تکبر، برای خودشان "خدا" ساختند و آن ادراک، میل و محبت فطری را که خداوند سبحان برای شناخت و محبت به خودش در وجود انسان سرشته است را به دیگری اختصاص دادهاند، در واقع "بدل" زدند و بدلی و جعلی را به جای حقیقی و اصلی گذاشتهاند.
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» (البقره، 165)
- بعضى از مردم، إلهها(معبودهايى) غير از خداوند براى خود برمی گزینند؛ و آنها را همچون خدا دوست مىدارند؛ امّا آنها كه ايمان دارند، شدت محبتشان (محبوب غاییشان) الله است، و آنها كه ستم كردند، (و معبودى غير خدا برگزيدند،) هنگامى كه عذاب (الهى) را مشاهده كنند، خواهند دانست كه تمامِ قدرت، از آنِ خداست؛ و خدا داراى مجازات شديد است؛ (نه معبودهاى خيالى كه از آنها مىهراسند).
اگر بگویند: «ما افرادی را میشناسیم که هیچ کسی یا هیچ چیزی را نمیپرستند»، پاسخ این است که چنین گمان و ادعا میکنند، آنها نیز بنده هستند و إلهی را بندگی میکنند؛ اگر چه إله و معبود جعلی و بدلی آنها، در بیرون نباشد و هوای نفس خودشان باشد.
«أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا» (الفرقان، 43)
- آيا ديدى كسى را كه هواى نفسش را معبود خود برگزيده است ؟! آيا تو مىتوانى او را وکالت کنی (هدایتش کنی و يا به دفاع از او برخيزى)؟!
اصل دین، فطری است
بیان شد که "فطریات" اولاً آموزشی نیستند و ثانیاً همگانی و عمومی میباشند و هر انسانی (بدون استثناء)، با این شناختها و گرایشات فطری خلق شده است؛ چنان که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: «كُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ وَ یُنَصِّرَانِهِ وَ یُمَجِّسَانِه - هر انسانی با فطرت توحید متولد میشود؛ پس پدر و مادرانند که او را یهودی و نصرانی و مجوسی میکنند» (بحارالانوار، ج58 ص187)
دقت شود که اسلام، مسیحیت، یهودیت، یا هر مکتب دیگری (حتی مکاتب مادی)، شریعت هستند، یعنی مجموعهای از دستورالعملها، اما "دین" یک حقیقت است که نزد خداوند متعال، فقط "دین اسلام" مقبول میباشد که تمامی انبیاء مسلمان بودند و به اسلام دعوت کردند و البته ریشه، رأس، هدف و میوه دین، همان "خداشناسی و خداپرستی" میباشد که "فطری" میباشد؛ لذا میفرمایند که اولاً مقصود از فطرت انسان، همان فطرت خداپرستی میباشد – ثانیاً همگان با همین فطرت خلق شده و میشوند – ثالثاً آموزشهای مستقیم و غیر مستقیم خانواده و محیط، انسان را به سوی شرایع و مکاتب متفاوت میکشانند.
- تعداد بازدید : 1365
- 25 اسفند 1402
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اصول اعتقادات